خردمند
کاش میدانستی که حس عمیق زنانهام کج اندیشی و بدخیالی نیست.
کاش میدانستی که من تمام راز نگاهت را به گوش دلی میشنوم که گویی بیگمان از سالها پیش از من و تو، شنوای اسرار خلقت ما و عشقمان بوده.
کاش میدانستی که من صدای قدمهای عفریتهای دو پا را خوب میشناسم. این دلشورههای مدام شبانه- این غم که بیحیا در دلم خانه کرده- این بغض که راه نفَس را بسته- و این سکوت خندان تو- همه و همه یعنی هراس از دست دزد عشق! و تو چقدر آرام و مهربان بر دلم سفره آرامش میچینی. و چه لبها که این کودک احساس من بر نمیچیند.
اما من در هراسم؛ که تو میگویی: عفریتها هم دل دارند! و چه حرف محالی. جز اینکه تو... هراسم از این است که اگر دلی در میان باشد، از آن تو باشد.
هراسم از این چه کنم چه کنمهاست. هراسم از این عشق لجام گسیخته است. چقدر آسمانی دوستت دارم. چقدر غرق توام. چقدر این عشق مرا تا تمام نا تمام تو میکشاند. و تو چقدر بزرگی!!
نفرین بر این عفریتها! نفرین بر این عفریتهای فرشته مآب! نفرین! هزاران هزار...
Design By : Pars Skin |